ما نوشتیم و گریستیم

ما نوشتیم و گریستیم

ما خنده کنان به رقص بر خاستیم

ما نعره زنان از سر جان گذشتیم...

 

کسی را پروای ما نبود.

در دور دست مردی را به دار آویختند:

کسی به تماشا سر بر نداشت.

 

ما نشستیم و گریستیم.

ما با فریادی

از قالب خود بر آمدیم...


†ɢα'§ : از نفرتی لبریز, ما نوشتیم و گریستیم, با آینه,
پنج شنبه 14 دی 1391 19:30 |- محمد جوانمردی -|

ϰ-†нêmê§

صفحه قبل 1 2 3 صفحه بعد